پيام
تك درخت
93/6/19
ادعاي عشق وجود داره
اي بسا انسان رنجور پريش
سخت پيچيده گلوي گرگ خويشوي بسا زور آفرين مرد دلير
هست در چنگال گرگ خود اسير
هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته مي شود انسان پاک
و آن که از گرگش خورَد هر دم شکست
گرچه انسان مي نمايد، گرگ هست!
و آن که با گرگش مدارا مي کند
خلق و خوي گرگ پيدا مي کند
در جواني جان گرگت را بگير!
واي اگر اين گرگ گردد با تو پير
ادعاي عشق وجود داره
روز پيري، گر که باشي هم چو شير
ناتواني در مصاف گرگ پير
مردمان گر يکدگر را مي درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند
اينکه انسان هست اين سان دردمند
گرگ ها فرمانروايي مي کنند
و آن ستمکاران که با هم محرم اند
گرگ هاشان آشنايان هم اند
گرگ ها همراه و انسان ها غريب
با که بايد گفت اين حال عجيب؟