حکایت مردی را شنیده ای که ؟
نزد طبیب رفت و از غم بزرگی که در دل داشت با او سخن گفت .
طبیب گفت: به میدان شهر برو آنجا دلقکی است که انقدر میخندانت که غمت را از یاد ببری ...
مرد لبخند تلخی زد و گفت : من همان دلقکم ...